یکی از شخصیت ایل

ساخت وبلاگ

یادی از قشقایی

http://zibasazeaisan.blogfa.com/



خسروخان قشقایی(۱۳۶۱ - ۱۲۹۶)

مطلب و عکسهای پایین را با کمک مطالب چند وبلاگ -ویکی پدیا-وبعضی کتب تهیه شده است و تقریبا تنها مطلبی در رابطه با خسروخان قشقایی در اینترنت است که کامل و فاقد اشتباه است.

خسرو خان قشقایی پس از محمدناصر،ملک منصور و محمدحسین کوچکترین پسر اسماعیل خان صولت الدوله،ایلخان قشقایی است که در سال ۱۹۶ شمسی متولد شد و با استقرار صولت الدوله در تهران در سال 1300 شمسی،او نیز همراه با دیگر اعضای خانواده در تهران اقامت گزید.

خسرو خان قشقایی پس از محمدناصر،ملک منصور و محمدحسین کوچکترین پسر اسماعیل خان صولت الدوله،ایلخان قشقایی است که در سال ۱۹۶ شمسی متولد شد و با استقرار صولت الدوله در تهران در سال 1300 شمسی،او نیز همراه با دیگر اعضای خانواده در تهران اقامت گزید.

اسماعیل خان صولت الدوله به همراه نصرت الدوله فرزند میرزاعبدالحسین فرمانفرما وفرزندانش محمدناصر پسرش(پشت نصرت الدوله) و ملک منصور و محمدحسین در تنگ قره پیری ۱۳۰۳.

اسماعیل خان قشقایی معروف به صولت الدوله، <<سردار عشایر>> در سال ۱۳۲۴ قمری(1285 شمسی) رسماً رئیس ایل قشقایی و از بدو امر طرفدار مشروطه خواهان بوده و همواره با نفوذ بیگانگان در فارس مخالف بوده است. پس از صدور حکم جهاد توسط شیخ عبدالحسین مجتهد لاری علیه انگلیسیان و تعرض پلیس جنوب به قسمتی از ایل قشقایی تصمیم به جهاد گرفت و تا عزل فرمانفرما از ریاست فارس و ورود دکتر مصدق السلطنه به فارس یعنی آخر سال ۱۳۳۸ قمری می جنگید. پس از ورود دکتر مصدق السلطنه به شیراز مورد محبت واقع شد و چون سردار سپه ظهور کرد و اوضاع ایران تغییر یافت او نیز مانند قوام الملک و دیگر روسا در تهران ساکن شد و از طرف ایل قشقایی، وکالت مجلس شورای ملی را یافت.

در این دوره که در همان بدو کار جنبه تبعبد به خود گرفته بود ،با حبس صولت الدوله و پسرش ناصر و کشته شدن صولت الدوله در زندان قصر در 16 مهر ماه 1311 تا پایان حکومت رضاشاه به صورت تحت نظر در آمد.در این سالها خسرو در دبیرستان البرز و فیروز بهرام به تحصیل می پرداخت.

به دنبال حادثه 3 شهریور 1320 و فروپاشی نظام رضاشاهی،خسرو نیز به دنبال ناصر خان و دیگر اعضای خانواده که تحت نظر بودند،خود را به مناطق ییلاقی در سمیرم رساندند و تلاش خود را برای بازیافتن اقتدار گذشته آغاز کردند.اگر چه این تلاش با اعزام چند ستون افراد نظامی برای تعقیب و بازداشت برادران قشقایی رو به رو شد ولی نارضائی گسترده ایل از سیاستهای رژیم پهلوی برای اسکان اجباری آنان که با شدن و بیرحمی خاصی دنبال شده بود ، سبب شد که نه تنها تلاشهای دولت برای دستگیری سران ایل به جائی نرسید، بلکه در عرض مدت زمانی کوتاه به یک قدرت مهم محلی تبدیل شد.

در این میان در حالی که در این دوران پر آشوب تلفیقی از تلاشهای مسالمت جویانه و مبتنی بر مذاکره و تلاشهای سرکوبگرانه نظامی برای حل <<مسئله قشقایی >> جریان داشت، حضور شماری از عوامل آلمانی در میان ایل قشقائی - شیراز - اصفهان به عنوان یکی دیگر از راههای ارسال تدارکات نظامی به اتحاد شوروی و پاکسازی منطقه و حل و فصل خطر قشقایی اهمیت فزاینده ای یافت و سبب شد که دولت مرکزی قوائی برای سرکوبی ایل قشقائی اعزام کند.

فرماندهی این عملیات را سپهبد محمدشاه بختی بر عهده داشت که در بهار 1322 حوزه وسیعی از مناطق قشقایی نشین را مورد تهاجم قرار داد. در این عملیات بود که خسروخان نخست در نبرد قلعه پریان و سپس در نبرد سمیرم در مقام یک فرمانده نظامی شجاع و پیروز شهرت گسترده ای یافت.

پادگان سمیرم خلع سلاح شد و سرهنگ حسینعلی شقاقی فرمانده قوای اعزامی دولت و افسران و افراد وی به قتل رسیدند.دولت سرلشکر جهانبانی را به فارس فرستاد تا غائله را خاتمه دهد.جهانبانی توانست از طریق مذاکره خواسته های ایلات را بر آورده سازد و در نتیجه امنیت در منطقه برقرار شد.

در سال 1325 که قوام السلطنه نخست وزیر بود و مظفر فیروز به نمایندگی وی موافقتنامه با دموکراتهای آذربایجان امضاء کرد و عملا خود مختاری آنان را به رسمیت شناخت و سپس قوام سه تن از امضای توده را وارد کابینه ائتلافی خود کرد ، برادران شقایی طی تلگرافی از قوام خواستار حقوق زیر برای استان فارس شدند:

1) تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی

2) خودمختاری نظیر آنچه با پیشه وری توافق شده بود

3) اصلاح امور کشور و اخراج وزیران توده ای.

بدین سان نهضت جنوب آغاز شد و قشقاییها بدون اینکه منتظر دولت مرکزی باشند پاسگاههای ژاندرمری میان اصفهان و شیراز و بوشهر را خلع سلاح کردند و سرتاسر استان فارس زیر سلطه عشایر آن سامان قرار گرفت.دراین اقدامات خسروخان نقش مهم و تعیین کننده ای ایفا می کرد.

قوام برای حل مسئله شورش عشایر فارس هیئتی را به شیراز و سرلشکر زاهدی را با اختیارات تام فرمانده نیروهای جنوب کرد.پس از چند روز مذاکره،سرانجام توافق شد که در صورتیکه اعضای حزب توده از کابینه خارج شوند، برادران قشقایی نیز دست از شورش بردارند.

با اخراج وزیران توده ای از کابینه قوام در 16 مهر 1325 و مواعید دولت مبنی بر رسیدگی به خواسته های سران فارس، نهضت جنوب نیز با همان سرعتی که بر پا شده بود برچیده شد،ولی یکی از مهمترین پیامدهای آن این بود که ایل قشقایی و سران آن نه تنها به عنوان یک قدرت محلی بلکه در مقام بازیگر با نفوذی در تحولات کشور در آمد.

در انتخابات دوره 15 مجلس که در زمستان 1325 صورت گرفت خسرو خان از فیروزآباد و محمدحسین از آباده به نمایندگی مجلس انتخاب شدند.در سال 1328 نیز ناصرخان به سناتوری فارس انتخاب شدد.در انتخابات دوره 16 و 17 نیز خسرو قشقایی نمایندگی فیروزآباد را بر عهده داشت و خودش را به دکتر مصدق و جبهه ملی نزدیک کرد و از طرفداران دو آتشه ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور گردید.

ناصر خان نیز در مجلس سنا همین سیاست را دنبال و از دکتر مصدق پشتیبانی می کرد.

(برادران قشقای در حال ورود به مجلس قبل از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)

در تیرماه 1329 که کمیسیون خاص نفت به ریاست دکتر مصدق تشکیل شد، خسروخان یکی از اعضای آن و منشی کمیسیون بود و خدمات فراوانی در راه ملی شده نفت انجام داد و در این راه تا آخر پا بر جا ماند.تلاشهای خسروخان و دیگر نمایندگان جبهه ملی به تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در 29 اسفند 1329 و همچنینی طرح نه ماده ای نحوه اجرای ملی کردن در کمیسیون نفت در 5 اردیبهشت 1330 انجامید.

در این هنگام خسرو قشقایی با مطلع ساختن دکتر مصدق از طرح دربار برای تفویض مقام نخست وزیری به سید ضیاءالدین طباطبائی پس از استعفای علاء در 6 اردیبهشت ، و متقاعد ساختن وی به قبول پست ریاست وزراء و نقش بر آب ساختن ترفندهای دربار موثر واقع شد و مصدق مقام نخست وزیری را به شرط تصویب طرح 9 ماده ای پذیرفت و زمام امور کشور را در دست گرفت.

در حالیکه نهضت ملی کردن صنعت نفت دوران اعتلای خود می پیمود و پیروزیهای دکتر مصدق در خلع ید از شرکت نفت جنوب،اخراج کارشناسان انگلیسی ، دفاع از منافع ایران در شورای امنیت و دیوان دادگستری لاهه محبوبیت او را به اوج رسانده بود ، برادران قشقایی نیز از او پشتیبانی بی قید و شرط و همه جانبه می کردند.

برادران قشقای به همراه دکتر مصدق کبیر

در قیام ملی 30 تیر ماه 1331 نه تنها محمدحسین خان و خسروخان که نماینده مجلس و عضو فراکسیون نهضت ملی بودند پشتیبانی خود را از دکتر مصدق اعلام کردند،بلکه پس از استعفای قوام در عصر روز 30 تیر، خسروخان همراه آیت الله کاشانی و شماری دیگر از نمایندگان مجلس در رادیو سخنانی به طرفداری از دکتر مصدق ایراد و مردم را به اتحاد و آرامش دعوت کردند.افزون بر آن در فارس نیز قشقاییها وارد عمل شده تهدید کردند که در پشتیبانی از دکتر مصدق به پادگان نظامی شیراز حمله خواهند کرد.

پس از پیروزی مصدق با اینکه اقدامات و تحریکات بخشی از هیئت حاکمه به ویژه نظامیان برای تضعیف موقعیت قشقایی ها در سطوح محلی ادامه داشت، سران قشقایی با تشکیل جلساتی با سران عشایر جنوب و اعلام مجدد پشتیبانی از نهضت ملی از یک سوء و حمایت از خواسته ای دکتر مصدق-مانند تمدید اختیارات در مجلس شورای ملی-کماکان خط مشی پیشین خود را ادامه می دادند.

با توجه به تحریکات مخالفان مصدق در میان پاره ای از عشایر جنوب، مانند شورش ابوالقاسم خان بختیاری در زمستان 1331 و بروز ناآرامیهای مشابهی در میان عشایر بویراحمدی در همان زمان، تداوم و استمرار پشتیبانی قشقائیها از دولت مصدق که باعث جلوگیری از تبدیل این گونه تحریکات و دسیسه ها به اغتشاشات گسترده گردید، نیز اهمیت داشت؛کما اینکه به دنبال شدت گرفتن تحریکات و دسیسه ها مخالفان که در نهایت منجر به طرح و اجرای کودتا شد،همانگونه که کرمیت روزولت در خاطراتش تحت عنوان <<کودتا در کودتا>>!!!!!!!!! می نویسد << صرف اقتدار قشقائی ها در فارس سبب شد که یکی از گزینه های اولیه شاه، یعنی استقرار در فارس و رهبری عملیات بر ضد مصدق از آنجا،اصولاٌ امکان عملی نیابد.>>

پس از پیروزی جنبش ملی شدن نفت که دولت های آمریکا و انگلیس از خرید نفت ایران خودداری و دیگران را نیز منع می کردند، در سفر ناصر قشقایی به آمریکا، مصدق از وی می خواهد تا برای پیدا کردن مشتری برای نفت ایران تلاش کند.

10 سال پیش از این وقتی شولتسه هولتوس به عنوان مشاور نظامی ناصرخان انتخاب شده بود تا به ایل برود، رئیس مجلس به او اشاره کرده بود که ناصرخان با داشتن 20 هزار سوار مسلح قشقایی، ثروتمندترین و قدرتمندترین شخص ایران بعد از شاه است. روزنامه الاهرام چاپ قاهره، در روزهای سفر ناصرخان به آمریکا نوشت:

<<اکنون ناصر قشقایی، نماینده مجلس سنای ایران و یکی از طرفداران آقای مصدق و رئیس قبیله قشقایی که در جنوب ایران سکونت داشته و نزدیک به نیم میلیون نفر عضو دارد از آمریکا دیدن می کند.>>

آقای قشقایی در یک مصاحبه مطبوعاتی که دیروز در نیویورک بر پا کرده بود اظهار داشت که 3 شرکت آمریکایی حاضر بودند در صنایع نفت، ایران را کمک کنند، لیکن مستر اچسن وزیرامورخارجه آمریکا آنها را از این کار بازداشت.

قشقایی گفت :<< افراد قبیله او متعهد شده اند که در برابر سربازان شوروی اگر وارد خاک ایران شوند جنگ پارتیزانی را آغاز کنند. >>افراد این قبیله کسانی بودند که در سال 1946 دویست نفر طرفدار روس ها را که در ایران روی کاربودند وادار به استعفا کردند. مشارالیه مجددا تاکید کرد که << در خلال مسافرت خود به آمریکا با شرکت های بزرگ آمریکا برای بهره برداری از نفت ایران وارد مذاکره شده است.>>

دوستی و آشنایی قشقایی ها با مصدق به سال های پیش برمی گشت. به زمانی که او مصدق السلطنه بود و با سمت والی فارس به شیراز رفته بود اما این جنبش ملی شدن نفت بود که مصدق و برادران قشقایی را بیش از پیش به هم نزدیک تر کرده بود و رفیق و حریف گرمابه و گلستان.

در این دوره ناصر قشقایی نماینده مجلس سنا، محمدحسین و خسرو قشقایی نمایندگان مجلس شورای ملی و ملک منصور قشقایی که مدتی پیش از آکسفورد فارغ التحصیل شده بود، بیشتر در ایل بود و در رتق و فتق امور ترکان جنوب. خسرو قشقایی که در دوره های پانزدهم و شانزدهم در مجلس شورای ملی بود آنقدر مورد توجه و محبوب مصدق واقع می شود که واکنش و اعتراض مخالفین را موجب می شود. از جمله، عبدالحسین مسعود انصاری، استاندار فارس معتقد بود که: <<دولت مصدق به خسرو قشقایی که دشمن سرسخت انگلیس بود پروبالی داده و اختیاراتی به او سپرده بود، به طوری که در دستگاه دولت وقت نفوذ و قدرتی غیرقابل انکار داشت. در انتخابات همه فکر می کردند انجمن نظارت طوری طراحی شده که به منظور نظر آقای قشقایی است.>> در مقابل اعتماد و حمایت مصدق از قشقایی ها، آنها هم در همراهی و اتفاق با مصدق چیزی کم نگذاشتند. طرفه آنکه در همین دوران ملی شدن صنعت نفت، عده ای از روسای ممسنی از جمله ولی خان بکش با ناصر قشقایی تماس می گیرند و ولی خان از قول حسینقلی خان رستم می گوید: <<ما همه نوع حاضر به خدمتیم و انگلیسی ها هم حاضرند و می گویند هرچه قدر پول و تفنگ می خواهید می دهیم که برعلیه دکتر مصدق قیام کنید.>> گویا، انگلیسی ها قبلا با خوانین ممسنی برای اقدام برعلیه مصدق هماهنگ شده بودند اما مانع عمده آنها در منطقه قشقایی ها بودند. هرچند به قول ناصرخان، جواب تندی به آنها می دهد ولی بعد از چند روز در شیراز و تهران شایع می شود که انگلیسی ها به قشقایی ها پول داده اند تا با تحریک ایل قشقایی برعلیه دولت مصدق قیام کنند، وی در مجلس سنا نطقی در حمایت از دولت مصدق ایراد و اعلام می کند که همه مردم پشتیبان مصدق هستند، مخصوصا قشقایی ها، حتی پیرزن های ایلات و دهاتی ها او را می پرستند. با این همه، مطبوعات، بویژه روزنامه های فرانسه مطالبی دال بر مخالفت ایلات جنوب با مصدق منتشر می کنند. همین ها باعث می شود تا ناصرخان نامه مهم و معروف خود را به مصدق بنویسد و در مطبوعات منتشر شود. او در این نامه بخش مهمی از املاک ییلاقی خود که مناطق وسیعی از استان اصفهان و فارس را شامل می شود (یک سوم املاک وی) به نام دکتر مصدق و به نام دولت ملی کرده بود تا به مصرف مبارزات ملی برسد. در پایان هم اضافه کرده بود در صورت لزوم از تقدیم مابقی اموال و دارایی خود دریغ نخواهد کرد.



خسرو قشقائی برای رفع اختلاف میان دکتر مصدق و آیت الله کاشانی تلاش فراوانی به خرج داد.عکس او در ملاقاتی که در 7 بهمن 1331 میان این دو رهبر سیاسی و مذهبی صورت گرفت دیده می شود. وی از جمله 27 نماینده ای بود که در تیر ماه 1332 از نمایندگی مجلس استعفا دادند و حتی استعفای برادرش محمدحسین قشقایی را که در سوئیس بستری بود به مجلس اعلان کرد.

همان روز 25 مرداد وقتی که خبر کودتا و شکست آن به ناصرخان می رسد، در تلگرافی به مصدق ضمن ابراز علاقه و بیعت با مصدق، می خواهد که با کسب اجازه از نخست وزیر به اتفاق جنگجویان ایل به تهران حرکت کند و اضافه کرده بود: <<مصدق مظهر اراده ملت ایران است و بلاشک اراده یک ملت قهرمان و رنجدیده پیروز خواهد شد.>>

کمی پیش از کودتا گودوین از سفارت آمریکا با محمدحسین و خسرو قشقایی تماس گرفته و به صراحت و با جرات نقشه آمریکا برای سرنگونی دولت مصدق را توضیح داده بود. خسروخان با گفتن اینکه :<<ملت پشتیبان مصدق است و از شما نگرانی ندارد>> می خواست دل او را خالی کند، اما گودوین مطمئن و مصمم جواب داد: <<به شما قول می دهم دو ماه طول نمی کشد که این دولت از بین می رود.>> و برای جلب توجه و نظر قشقایی ها این پیشنهاد را به آنها داد: <<حال شما بیایید نقدا پنج میلیون دلار بگیرید و سرلشکر زاهدی را بردارید ببرید داخل ایل قشقایی، در آنجا فرمان نخست وزیری که شاه به زاهدی داده اعلام کنید و از آنجا زاهدی را بردارید بیایید به طرف تهران. آن وقت ما همه نوع تضمین می کنیم، دو نفر از خودتان وزیر شوید، یک نفر هم سفیرکبیر در هر جا که مایلید. کلیه اختیارات فارس و جنوب هم برای شما. بعداز آن هم ماهی پنج میلیون دلار می دهیم مرتبا از آن سهم بگیرید.>>
جواب خسروخان هم که قابل پیش بینی است:

<<ما با مصدق همکار بوده ایم و حالا نمی توانیم خیانت کنیم ولو این که شما پانصدمیلیون دلار بدهید، غیرممکن است که ما مرتکب چنین کاری شده و فامیل خودمان را ننگین و لکه دار کنیم. دوم اینکه ما با شاه مخالفیم...>>

واشنگتن پست همان زمان نوشت: <<پولی که ناصرخان قبول نکرد در ایتالیا به اشرف دادند و او آورد در ایران خرج کرد.>>


هندرسون، سفیرکبیر آمریکا در ایران در 31 ژوئیه 1952 در گزارش خود به وزارت خارجه نوشته بود که هیچ گزینه ای برای جانشینی مصدق وجود ندارد و تنها راه ممکن را کودتای نظامی دانسته و تنها رهبر نظامی را که شرایط برای توفیق کودتا دارد سرلشکر زاهدی و یا سرلشکر حجازی اعلام کرده بود. او در ادامه قشقایی ها را مانع کودتا می داند و می نویسد: <<بنابر اطلاعاتی که به دست ما رسیده است دردسری که ممکن است قشقایی ها ایجاد کنند بیش از آن است که انگلیسی ها تصور کرده اند.>>

این فقط آمریکایی ها نبودند که روی قشقایی ها این همه حساب بازکرده بودند. روزنامه "اجیبشن گازت" چاپ مصر با مقایسه اوضاع ایران در آستانه کودتا و کودتای افسران ارتش به رهبری نجیب پاشا، نوشت: <<در ایران عشایر مسلح نقش بسیار مهمی را بازی می کنند. بخصوص ایلات قشقایی که جدا طرفدار حکومت مصدق هستند و در وقایع اخیر حاضر بودند علیه قوام دست به شورش مسلحانه بزنند. ایلات قشقایی و بعضی از عشایر کرد، ترک و عرب در صورت وقوع کودتا، علیه ارتش قیام خواهند کرد.>>

فردای کودتا، ناصر قشقایی اولین واکنش و اعتراض خود را به صورت یک تلگراف به زاهدی آشکار می کند. وی در این نامه زاهدی را نه به عنوان نخست وزیر که با عنوان سرلشکر زاهدی خطاب کرده بود.

او ضمن اشاره به دوستی بی غل و غش، سی ویک ساله خود با زاهدی از وی شکوه کرده بود که :

<<با آنکه وی (زاهدی) را از ذخایر ملی می دانستم ولی امید همه آزادیخواهان به یاس تبدیل گردید و در پایان آورده بود که از همه چیز گذشته، می دانید همکاری با مومن و مومنین(منظور از مومن، پهلوی و مومنین ایادی اوست) بدیمن است و عاقبت نداشته و نخواهد داشت. بیش از این مصدع نمی شوم، مراد ما نصیحت بود گفتیم، حوالت به خدا کردیم و رفتیم.

دوست قدیم شما، محمدناصر قشقایی.>>

در هر حال ، عوامل کودتا پس از پشت سر گذاشتن یک دوره کوتاه بهت و تزلزل،با استفاده از هرج و مرجی که حزب توده بوجود آورده بود و فقدان هرگونه برنامه منسجم از سوی دولت دکتر مصدق،از نو وارد کار شده و این بار به سرنگونی دولت دکتر مصدق موفق شدند.

خسرو قشقایی که نماینده مجلس شورای ملی و مشاور مصدق در امور قبیله ای بود، روز 28 مرداد پیش از آنکه تهران را به مقصد جنوب ترک کند، با حبیب رضازاده قشقایی(سخنگوی قشقایی ها) و مردان مسلح قشقایی خودش را از خیابان ها و میادین فتح شده به خیابان کاخ و خانه مصدق رسانده بود تا نخست وزیر را متقاعد کند که جانش در خطر است و بهتر است همراه آنها به جنوب و میان ایل قشقایی برود تا آنها حفاظت و مراقبت از جان او را برعهده بگیرند. قشقایی همچنین پیشنهاد کرده بود که او می تواند از رادیو شیراز با مردم ایران سخن بگوید و در صورت اتفاق مقاومت را از آنجا آغاز و در همه جای ایران ادامه دهند. اما پیرمرد موافقت نکرده و گفته بود: <<پسرم! برو، من نمی آیم، همین جا می مانم یا این ها از روی جنازه ام رد می شوند و یا مردم خود تصمیم می گیرند.>>

نظر بده دیگههههههههههههههههههه

خسرو قشقایی وقتی که از خانه مصدق خارج شد در طول مسیر چندبار با گروه های پراکنده ای مواجه شد که در غیاب و پیش چشم نظامیان، درحالی که عربده می کشیدند و به مصدق فحاشی می کردند به دفاتر احزاب و مطبوعات از جمله توده ای ها و ملی ها حمله می کردند و به آتش می کشیدند. رفتار و گفتار آنها از جمله ناسزاها و عبارات رکیکی که به مصدق و ملیون نسبت می دادند بیشتر به چاقوکش ها و قداره بندها می مانست تا مبارزانی که بعدها پهلوی ها از آنان به عنوان انقلابیون یاد می کردند.

اتومبیل خسرو قشقایی چندبار به خاطر ازدحام جمعیت و یا مسدود بودن خیابان ها متوقف شده بود. علاوه بر نظامیان کودتاچی، تعدادی نیروهای شخصی نیز با آتش زدن لاستیک اتومبیل ها و شکستن درختان، خیابان و معابر را بسته بودند. از جمله سر یک چهارراه، مردی کلاه مخملی با کت وشلوار سیاه و پیراهن سفید روی سقف یک فورد آمریکایی رفته بود و انگار که مست باشد روبه اجتماع و با صدای بلند فریاد می زد، اقدس! مرگ من بگو مرگ بر مصدق و آنها فریاد می کشیدند، مرگ بر مصدق و بار دیگر، عصمت! این تن بمیره بگو، جاوید شاه! زن که آرایش غلیظی کرده بود در حالی که بشکن می زد گفت، زنده و جاوید باد سلطنت پهلوی.
خسرو قشقایی بعدها در این باره به خانبابا تهرانی گفته بود:

<<البته او خوب ارزیابی کرده بود. دیگر دیر شده و فایده ای هم نداشت. چون به قدری او را ضعیف کرده و قدرت روحی و نظامی او را گرفته بودند که کاری از دستش ساخته نبود و در نتیجه هیچ تصمیمی نتوانست بگیرد تا اینکه خانه اش به غارت رفت و خودش دستگیر شد.>>

مصدق 9 سال بعد، یعنی مرداد 1341 از روستای احمدآباد و در جواب نامه خسرو قشقایی که از تبعید در آلمان نوشته و از او خواسته بود تا در بنیان جبهه ملی در اروپا نقشی فعال ایفا کند، به این روز اشاره کرده و نوشته بود: <<قربانت گردم، از صبح روز 28 مرداد 1332 که نزد بنده تشریف آوردید و دعوتم فرمودید که به جنوب حرکت کنم، اکنون درست 9 سال می گذرد....>>

قشقایی وقتی که از تهران دور می شد، 2 سال پیش را به یادآورد، روزی که به مصدق هشدار داده بودکه دولت های آمریکا و انگلیس به کمک عوامل داخلی خود در حال تدارک و طراحی عملیاتی برای سرنگونی دولت او و روی کار آوردن دولتی غیرملی هستند.

مصدق در نهم مرداد 1331 نوشت:

<<مخفی نماناد که عصر روز چهارشنبه، چهارم اردیبهشت ماه 1330 جناب آقای خسروقشقایی نماینده محترم دوره 16 تقنینیه این جانب را از تشکیل دولتی به نفع سیاست بیگانه مستحضر نموده و تصمیم گرفتم نه ماده پیشنهادی خود راجع به ملی شدن صنعت نفت هرچه زودتر تصویب شود، گذشته از اینکه ایشان عضو کمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودند و رای موافق دادند در تصویب آن نیز به این جانب کمک بسیار نمودند و همان روز از تصویب گذشت. اطلاعاتی که داده بودند به وقوع پیوست...>>

پیش از کودتا ناصر قشقایی که آن روزها نماینده مجلس سنا بود بوی توطئه را شنیده بود. او از مصدق می خواهد که به وی اجازه دهد تا 500 - 400 نفر از نیروهای کارکشته و جنگجوی قشقایی ها را با هزینه خود به تهران آورد و در باغ انجیره که ملک شخصی وی در شمال تهران بود به حالت آماده باش نگه دارد، اما مصدق با گفتن اینکه:

<<نه آقاجان، نه آقاجان، اگر شما این کار را بکنید نظامی ها نگران می شوند>> موافقت نکرده بود.

ناصرخان هم در جواب گفته بود:<<روزی می رسد که همین نظامی ها پدر شما را درمی آورند. شما را می گیرند، این بساط به هم می ریزد، دو، سه سال شما را حبس می کنند و بعد آزاد می شوید اما ماها را نابود می کنند، مملکت می رود، خون ها ریخته می شود، ثروت ها مصادره می شود...>>

پیرمرد اما، که لجاجت او معروف بود قبول نکرد و گفت: <<آقاجان این آرزوی من است.>>

ناصرخان هم دیگر اصراری نکرده و بسنده کرد به این که <<به زودی به آرزویتان می رسید.>>

شاید مصدق هم با همه اعتماد و اعتقادی که به قشقایی ها داشت از این مساله غافل نبود که قشقایی ها، با آنکه در قرون اخیر از موثرترین نیروهای جنوب ایران بوده اند اما همیشه فقط شاهد تغییر سلسله ها و تاجگذاری شاهزاده ها بوده اند. وقتی که آقامحمدخان از شیراز گریخت نامه ای به جانی خان قشقایی نوشت و با وعده صدارت او را به همکاری دعوت کرد. اما ایلخان قشقایی که از ملازمان نزدیک و مشاور کریم خان بود و الفتی داشته با او، در جواب آقامحمدخان که از خیانت خواجه قجر به خشم آمده بود فقط به نوشتن یک دوبیتی بسنده کرد تا کینه خود را در دل آقامحمدخان و بردل سلسله قاجار برای همیشه بگذارد:

<<نه مهر و وفا که جانفشانیت کنم نه جود و سخا که مدح عالیت کنم

نه ریش تو را که ریشخندت سازم، نه خایه ای که خایه مالیت کنم.>>

با این همه، بعداز حادثه بیست و پنجم که کودتا عقیم ماند، ناصر قشقایی که آن روزها در ایل بود به مصدق تلگرافی زد و نوشت:<< 200000 تفنگچی آماده داریم. اگر اجازه فرمایید به سوی تهران حرکت کنیم>>

مصدق هم در پاسخ نوشت: <<رسیده بود قضایی ولی به خیر گذشت. شما افراد را آزاد کنید به خانه هایشان بروند. نیازی به تفنگچی نیست.>>

ماشین جنگی کودتا که به سودای فتح پایتخت روشن شده بود، روز 25 مرداد دچار یک سکته ناقص شد، اما مصدق با آن که پیش از این و بارها توسط قشقایی ها از خطر کودتا آگاه شده بود به جای واکنش سریع، آگاهی بخشی و اطلاع رسانی و همچنین بسیج نیروهای نظامی موافق و عشایر همراه، دست روی دست گذاشت تا این بار کودتاگران مصمم تر و هوشیارتر و این بار با رفع نواقص و ضعف های خود برگردند و برسر او و بر جنبش ملی ایران خراب شوند. 3 روز بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد، قضا دوباره برگشت و این بار سخت تر و تلخ تر بر قامت ایران فرود آمد.

کودتای انگلیسی - آمریکایی پیروز شد و چنان شد که نباید می شد. روزولت چنان از این پیروزی هیجان زده بود که خود گزارش کودتا را نزد چرچیل برد. او نوشته بود، وقتی گزارش را خواندم و تمام شد، چرچیل سیگار خود را به تانی در لیوان ویسکی خود خاموش کرد و گفت: <<هیچ وقت نمی شود به این قشقایی های لعنتی اعتماد کرد. در جنگ جهانی اول و دوم آنها پدر ما را درآوردند. شما خیلی عاقلانه رفتار کردید که از رفتن شاه به شیراز جلوگیری کردید وگرنه قشقایی ها او را سر به نیست می کردند.>>

شاه که قبلا دنبال بهانه ای بود تا دل قشقایی ها را به دست آورد و قبل از کودتا در جواب هندرسون، سفیر آمریکا که از او پرسیده بود شما با قشقایی ها بد هستید؟ گفته بود <<من با قشقایی ها بد نیستم، آنها از من بدشان می آید.>>

ایل بزرگ قشقایی...
ما را در سایت ایل بزرگ قشقایی دنبال می کنید

برچسب : یکی از شخصیت های شاهنامه,یکی از شخصیت های معروف اصفهان,یکی از شخصیت های عاشورا,یکی از شخصیت های روز عاشورا,یکی از شخصیت های بزرگ تهران,یکی از شخصیت های بزرگ محل زندگی خود,یکی از شخصیت های بزرگ اصفهان,یکی از شخصیت های بزرگ ایران,یکی از شخصیت های بزرگ کرج,یکی از شخصیت های بزرگ تبریز, نویسنده : cmirzaie9 بازدید : 1575 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 13:13